جدول جو
جدول جو

معنی سه تخته - جستجوی لغت در جدول جو

سه تخته
سه عرض پارچه که در کنار هم دوخته شوند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سه پخت
تصویر سه پخت
سه مرتبه پخته شده
فرهنگ فارسی عمید
قطعه ای آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر تارهای طلا یا نقره را از آن می کشد تا باریک و مفتول شود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ رَ / رِ)
رجوع به سه تا شود
لغت نامه دهخدا
(سِ دُ تَ)
سه خواهران است که کنایه از سه ستاره باشد از بنات النعش. (برهان). بنات النعش. (فرهنگ رشیدی) :
نقشی از آن گرد سندسی سازد
بر سر هر سه دختر اندازد.
خاقانی.
آن سه دختر وآن سه خواهر پنج وقت
در پرستاری به یک جا دیده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ تَ / تِ)
تخته ای باشد آهنی که در آن سوراخهای بزرگ و کوچک به تفاوت کرده باشند که زرگران از آن تارهای زر و مانند آن بکشند تا باریک و مفتول شود و آن را شفتاهنج هم گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هر گیاه و جانور که از دو جنس مختلف بوجود آمده باشد، مولودی که پدر او سیاه و مادرش سفید باشد یا بعکس دو تیره، حرامزده خشوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه دختر
تصویر سه دختر
((~.دُ تَ))
سه ستاره از بنات النعش، سه خواهران
فرهنگ فارسی معین
((~. غِ))
مجازاً ویژگی صورتی که ریش آن از ته تراشیده شده و کاملاً صاف و بی مو باشد
فرهنگ فارسی معین
نام خورشتی از کره، تخم مر، نبات آرد شده و زعفران آب کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پشتکوه ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا گوسفند یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
تا خوردن و روی هم قرار گرفتن پارچه از سمت پهنا
فرهنگ گویش مازندرانی
منطقه ای شیب دار در درازنوی کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی